loading...
مجنون عباس
خوش آمدید


http://up.vbiran.ir/uploads/137778332812419_Untitled-1%20copy.jpg


soleymani بازدید : 27 یکشنبه 01 تیر 1393 نظرات (0)

در اسفند ماه 1392 آقاي سليماني دبير دين و زندگي مدرسه شهيد رجايي آباده 70 نفر از دانش آموزان اين مدرسه را نماز شب خوان كرد.

شما عزيزان را به تماشاي اين ويدئو دعوت ميكنيم ...

با تشكر از تمامي همكاران گرامي

soleymani بازدید : 13 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)
شهید سیّد کمال فاضلی
تولّد : 1342/4/3 - شهرکرد
شهادت : 1364/11/24 - والفجر هشت - فاو

عملیّات محرّم مجروح شد طوری که دکترا ازش قطع امید کرده بودند. . حضرت فاطمه(س) اومده بود به خوابش، فرموده بود:
"پسرم تو شفا گرفتی ، بلند شو ، فقط باید قول بدی که جبهه رو ترک نکنی! ".
بعد از این خواب ، سر از پا نمیشناخت ... عملیّات خیبر ، شد فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع) از بس حضرت زهرایی بود اسم گردانش رو عوض کرد گذاشت "یا زهرا(س) "
شهید که شد ایّام فاطمیه بود. ترکش خورده بود توی پهلوش
soleymani بازدید : 14 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)
شهید سیّد مجتبی علمدار
نام پدر : سیّد رمضان
تولّد : 1345/10/11 - ساری
مجروحیت : والفجر 8 - فاو
شهادت : 1375/10/11 - مزار گلزار شهدای ساری

هر وقت از سر کار میومد ، یه راست میرفت توی اتاقش دراز میکشید روی پتو . از این پهلو به اون پهلو هر کار میکرد آروم نمیشد. گریه میکرد از بس درد داشت . میرفتم کنارش ، میگفتم : "مادر ، بذار تا پهلوت رو بمالم ، شاید دردش آروم بگیره "
میگفت : " نه مادر جان این درد ارث مادرم حضرت زهراست ، بذار با همین درد به آرامش برسم ."

راوی : مادر شهید / کتاب بر خوشه خاطرات
soleymani بازدید : 15 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)
شهید عبّاس سلطانی
نام پدر: خلیل
تولّد: 1344 - رهنان اصفهان
شهادت: 1365/04 - کربلای 4 - جزیره امّ الرصاص - مفقودالجسد

دفعه آخر که اومد مرخّصی، حال و هواش فرق کرده بود.
انگار میدونست آخرین دیدارمونه . خواست حرف بزنه ، اشک توی چشماش حلقه بست. با چشم گریون گفت: " دوست دارم گمنام باشم ، دلم میخواد قبرم مثل حضرت زهرا (س) مخفی باشه."
دست آخر هم به آرزوش رسید، هنوزم که هنوزه جنازش پیدا نشده ، گمنام موند و بی نشون.....

soleymani بازدید : 11 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)

 

چند روزی میشد که در اطراف کانی مانگا در غرب کشور کار میکردیم. شهدای عملیّات والفجر 4 را پیدا میکردیم. اواسط سال 71 بود. ازدور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی از سنگر ها شدیم، سریع رفتیم جلو ، همانطور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهرا تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود.
خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، در کمال حیرت دیدیم در دست راست او انگشتری است ، از آن جالبتر اینکه تمام بدن کاملا اسکلت شده بود ولی انگشتی که انگشتر در آن بود کاملا سالم و گوشتی مانده بود.
همه بچه ها دورش جمع شدند ، خاکهای روی عقیق انگشتر را پاک کردیم، اشک همه مان در آمد، روی آن نوشته بود " حسین جانم "
منبع : هفته نامه یالثارات 6 مهر ، اکبر شعبانی

soleymani بازدید : 14 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)
طلائیه بودیم ، بیل میکانیکی داشت روی زمین کار میکرد که شهید پیدا شد.
همراهش یه دفتر قطور امّا کوچیک بود، مثل دفتری که بیشتر مدّاحها دارند . برگهای دفتر رو گل گرفته بود . پاکش کردم. باز کردنش زحمت زیادی داشت . صفحه اوّلش رو که نگاه کردم بالاش نوشته بود:
"عمّه بیا گم شده پیدا شده"

راوی : محمّد احمدیان / آسمان مال ماست(کتاب تفحص(صفحه 55)

soleymani بازدید : 26 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)

 

شهید حاج شیرعلی سلطانی
مسئول تبلیغات تیپ امام سجّاد
نام پدر : امیر
تولّد : 1327 - محلّه کوشک قوامی
شهادت: 1361/1/2 - غرب شوش - عملیّات فتح المبین
محلّ دفن : کتابخانه مسجد المهدی شیراز

***
هم مدّاح بود هم شاعر اهل بیت (ع) میگفت :
"شرمنده ام که من با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود ! "
بعد شهادت وصیت نامه اش رو آوردند ، نوشته بود : " قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم ، سراغ قبر که رفتند دیدند برا هیکلش کوچیکه!
وقتی جنازه اش رو آوردند ، قبر اندازه اندازه بود
اندازه پیکر بی سرش

soleymani بازدید : 12 جمعه 01 فروردین 1393 نظرات (0)

 

شهید تقی رفیع مقدّم
گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب
نام پدر: یدالله
تولّد :1341 - قم
شهادت : 1365/4/10 - کربلای یک مهران
محل دفن: گلزار شهدای علی ابن جعفر - قم قطعه 10 ردیف 6 شماره 474

****
اوّل خودش اومد و گفت: حسین ! خیلی دلم گرفته میخوام برام روضه بخونی . شاید دیگه فرصت روضه گوش کردن نداشته باشم. گفتم: تقی ، برو شب عملیاته خیلی کار دارم .
رفت و باز برگشت . این بار شهید یعقوبی رو آورده بود واسطه . اصرار که فقط چند دقیقه .
سه تایی رفتیم نشستیم پشت سنگر ، گفتم : چه روضه ای بخونم؟ تقی گفت: دلم هوای حضرت عباس (ع) کرده و منم شروع کردم به خواندن .
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ، علمدار نیامد
سقای حرم سیّد و سالار نیامد ، علمدار نیامد
کلی وقت داشتند با همین دو تا بیت حال میکردند . رهاشون کردم به حال خودشون و رفتم.
عملیّات شروع شد . با رمز " یا ابوالفضل العباس(ع) " ، یاد حرف تقی افتادم که گفته بود: " دلم هوای حضرت عبّاس (ع) کرده "
بیسیم زدم وضعیتش رو بپرسم ، گفتند : چند دقیقه پیش شهید شد.

راوی: حاج حسین کاجی از گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 67
  • بازدید کلی : 3,200